درد دل
عسل مامان امروز خیلی دلم می خواد باهات حرف بزنم مهربونم نمی دونی روز ها چقدر دور می گذره آخه وقتی آدم منتظر باشه زمان واسش طولانی می شه . یه تقویم گذاشتم جلوم و دائم روز های با تو بودن رو می شمرم امروز دقیقا 62 روزه که با همیم من و تو و بابایی . هنوز نمی دونم دختری یا پسر البته فرقی نمی کنه مهم سالم بودنت و صالح بودنت هست دلم می خواد هر چه زودتر برم دکتر تا دوباره ببینمت صدای قلب نازت رو بشنوم چند روزی هست که دل درد دارم دلیلش رو نمی دونم اما بخاطر تو تحمل می کنم اما نگرانم که واسه تو ضرر داشته باشه ای کاش زود تر بشه 28 /12 تا برم دکتر و مطمئن شم از وقتی تو آمدی مامانی یکم تنبل شده بیچاره بابایی از صبح که سر کاره شب هم که م...
نویسنده :
مامان و بابا
10:23