خبر آمدن فرشته آسمونی
دیروز جمعه 13 اسفند نهار خونه مامان و بابای ، بابایی بودیم قبل از اینکه بریم با بابایی تصمیم گرفتیم خبر آمدن تو ناز گلمون رو بهشون بدیم یه جعبه شیرینی گرفتیم و رفتیم اونجا بابایی اول به مامانش گفت اونم خیلی خوشحال شد و من وبابایی رو بوسید و بغلمون کرد و بعد به عمه و عمو ها گفت حسابی بازار تبریک گفتن . روبوسی داغ بود . منم که از خجالت داشم آب می شدم بابا حبیب و شوهر عمه رفته بودن نماز جمعه هنوز از در نیومده بودن داخل که این خبر خوش به گوش اونا هم رسید دوباره بوس بوس بوس بابا حبیب می گفت پس این بود خبری که هی می گفتین یه چیزی هست بعدا می گیم . آخه همون روز صبح قرار بود همه با هم بریم کوه که ما نرفتیم دلیلش رو که پرسیدن گفتیم بعدا می گیم...
نویسنده :
مامان و بابا
18:55