ماه ششم...........
فندق مامان 6 ماهه شدنت مبارک گلکم
دخملی داری حسابی بزرگ می شی و جات رو تو دل مامان باز می کنی فکر کنم جات تو دل من تنگ شده چون حسابی بالا پایین می پری
چند وقتی هست که می خوام خاطره اون روزی که رفتم سونو و گفت تو به احتمال زیاد دختری رو واست بنویسم اما نشد ....
جونم واست بگه دقیقا 18 هفته داشتی که من و بابا و مامان فاطمه و خاله زهرا باهم رفتیم پیش خانوم دکتر جامعی یک ساعتی طول کشید که نوبتمون شد و من با خاله زهرا با هم رفتیم داخل اتاق طبق معمول خانوم دکتر صدای قلب قشنگت رو واسمون گذاشت و بعد من رو وزن کرد که 55 کیلو بودم به خانوم دکتر گفتم که تکون نمی خوری گفت زوده هفته 20 به بعد کلی ذوق کردم چون فکر می کردم شاید مشکلی وجود داره که تکون نمی خوری بوس بوس
از دکتر خواستم که سونو کنه اول گفت نه بعد که دید فقط تو ماه اول سونو شدم قبول کرد رفتم تو اتاق بقلی تا اماده بشم واسه سونو صدا زدم تا بابا و مامان فاطمه هم اومدن خانوم دکتر که اومد گفت : این نی نیه چقدر طرفدار داره مانیتور دستگاه رو به من نبود پس من هیچی ندیدم اما به جاش همین طور به قیافه های بهت زده بابا و خاله و مامان فاطمه نگاه می کردم خانوم دکتر با حوصله تموم تمام اعضا بدنت رو به بقیه نشون داد سرت ، صورتت، ستون فقراتت، دستات ، پاهات، انگشتات
خلاصه از دکتر پرسیدم که دختری یا پسر اول گفت معلوم نیست اما بعد چند تا ضربه به شکمم زد که تو نازگلم ترسیدی و پاهات رو باز کردی دکتر هم گفت نشونه پسری نداره و احتمال زیاد دختره اما حالا نرو واسش دامن بخر یکم صبر کن
منم حالا منتظرم تا 6 ماهت تموم بشه تا برم سونو
مامان خیلی دوست داره گل خانوم